هم سلولی...
پرسیدند.......منبع نوشته هایت کجاست؟؟؟؟ گفتم زیاد دور نیست یک وجبیه بغضم. از تمام دنیا شانه ای میخواهم برای سرم و سری برای شانه هایم کسی خسته نیست از این بالش های پری؟؟؟ خدایا گله نمی کنم ولی کمی ارام ترامتحانم کن به خودت قسم خسته ام طناب دار بر گردنم اویختند وگفتند :اخرین ارزویت چیست؟ گفتم دیدن روی دوست.گفتند:خسته است تا صبح طنابت را بافته..... میخواهم از تمامت قدر مطلق بگیرم زیر رادیکال ذهنم دفنت کنم تا جذرت را هم نتوانند بگیرند لعنت به درد بی درمان به سرطان گرفت تمام وجودش را از از تمامم ادم های دنیای من دست بر خلقت بینی می افرینند چشم رنگ میکنند قد را کم وزیاد همه غافل از راز خلقت ایزدند من در فیتیله پیچ تو مانده ام حریف مکر تو نشده ام تو حریفت روباه مکاریا شیپورچی است. وقتی پای در خلوت تنهایی کسی گذاشتی راز دار باش او تماش را در تنهایی اش حل کرده دوستت دارم را برای دویمان فرستادی هم من هم او خیانت می کردی یا عدالت؟؟؟ سخت است کشته شوی به دست نا مردهایی که روحت نظاره میکند جنازه ات را هم رها نمکنند زیر تابوتت را گرفته اند. من تمامم حل شد در کسی که روزی ادم برفی بود در دست بچه ها یی که بر صورتش سنگ می زدند ومن نجاتش داده بودم. خدایا فریاد بزن بر مغرور اد م هایی که به دنبال نجوای تن به ناکجا اباد بشرت دست درازی میکنند. کودک درون من را ببین گیج شده برای دوست اخم برای دشمن خوش رقصی می کند خسته شدم بسکه دلم رنجیدومن خندیدم... دیوانه نیستم اما گاهی دلم که برایت تنگ میشود زیر باران فریاد میکشم اسمت را واحساس خیس خورده ام را روی کلمات نم کشیده می چسبانم. دلم یک دنیا فریاد می خواهد یک شانه یک قلب مهربان یک دنیا خماری یک دنیا سکوت یک جا در نا کجا اباد وتوووووووو؟
نظرات شما عزیزان: